تاپ گان 2 (2022) هوش از سر منتقدان برده ولی تاپ گان 1 (1986) چطور فیلمی بود؟
به گزارش وبلاگ آریابلاگ، چند سالی می گردد که سنتی در حال شکل گیری در هالیوود است و آن هم ساخت میراث دنباله (Legacy Sequel) برای فیلم های موفقی است که قدمت شان به چند دهه می رسد. اصولاً میراث دنباله با تکیه بر دو عامل ساخته می گردد:
1. نوستالژی دیدنچیانی که فیلم را در زمان انتشارش دیدند و طرفدارش شدند و حالا می خواهند ببیند شخصیت هایی که زمانی طرفدارشان بودند در چه حالی به سر می برند.
2. سربلند بیرون آمدن فیلم از آزمون زمان و شکل دهی میراثی برای خود، طوری که حتی کسانی که در زمان انتشار فیلم آن را ندیدند، اینقدر از آن تعریف شنیده باشند تا از روی کنجکاوی آن را دیدن نموده باشند و حالا دوست داشته باشند با انتشار میراث دنباله آن ها هم در جو هواداری این اثر قرار بگیرند
شاید در نگاه اول میراث دنباله مفهمومی سودجویانه، سطحی و حتی توهین آمیز به نظر برسد که به ما یادآوری می نماید نظام سرمایه داری هالیوود هیچ گاه قرار نیست به یک فرنچایز اجازه استراحت دهد و حتی پس از چند دهه هم جسد فرنچایزهای پیروز خود را از خاک بیرون خواهد کشید تا در صورت امکان برای آخرین بار مثل گاو شیردهی آن ها را بدوشد. اصولاً در چنین سیستمی شما هیچ وقت نمی توانید به این دل خوش کنید که یک داستان خوب و خاطره انگیز تجربه کردید و می توانید همواره این تجربه را برای خود داشته باشید، چون دیر یا زود یک نفر برای فیلم موردعلاقه یتان یک دنباله خواهد ساخت و با بازبینی اتفاقات و تعریف دوباره شخصیت هایی که دوست داشتید، تجربه فیلم را در فکر تان خراب می نماید.
از بین تمام میراث دنباله هایی که در سال های اخیر منتشر شده اند، شاید هیچ کس فکرش را نمی کرد پیروزیت آمیزترین نمونه تاپ گان 2 یا تاپ گان ماوریک (Top Gun Maverick) باشد. این فیلم (که در لحظه نوشته شدن این مطلب هنوز به طور عمومی منتشر نشده) نقد هایی فوق العاده مثبت دریافت نموده و منتقدان آن را جزو برترین فیلم های اکشن چند سال اخیر خطاب نموده اند. به شخصه وقتی متوجه شدم هایپ پشت فیلم جدی است که هیدئو کوجیما، بازیساز مطرح سری متال گیر در توییتی آن را این گونه توصیف کرد:
ظاهراً تاپ گان ماوریک نیامده جایگاه خود را به عنوان یکی از عناوین کلاسیک ژانر اکشن تثبیت نموده است و قرار است شاهد اثری فوق العاده در این ژانر باشیم، شاید اثری که یادآور مد مکس: جاده خشم (Mad Max: Fury Road) باشد که سال 2015 بازخوردی مشابه دریافت کرد و حقیقتاً انقلابی در سبک اکشن بود.
با تمام این تفاسیر، پیروزیت این فیلم سوالاتی در فکر ما ایجاد می نماید: تاپ گان اصلی که ماوریک قرار است دنباله آن باشد، چجور فیلمی بود؟ آیا می توان علت شاهکار از آب درآمدن این فیلم را در تاپ گان 1 جستجو کرد؟
جواب این سوال منفی است. تاپ گان 1 فیلم سرگرم نماینده ای است، ولی هیچ کدام از جنبه های آن پتانسیل برای شاهکار شدن ندارند. اصولاً تاپ گان 1 از آن فیلم های فرمول محور هالیوودی است که بر پایه کاریزمای بازیگران، تکه کلام های بامزه و مقداری سبک سری دهه هشتادی ساخته شده است. تمام این عناصر در فیلم جواب می دهند و بعید است که بعد از دیدنی فیلم از آن بدتان بیاید، ولی این واقعاً سورپریز بزرگی است که عوامل تاپ گان 2 پیروز شده اند فیلمی بسازند که باعث شده منتقدان بعد از دیدنی آن کف و خون قاطی نمایند و کوجیما هم چنین واکنشی نشان دهد. چون علت شاهکار از آب درآمدن فیلم هرچه که باشد، سنگ بنایی که تاپ گان 1 بنا نهاده نیست.
تاپ گان درباره یک خلبان جت بااستعداد به نام پیت میچل (Pete Mitchell)، با بازی تام کروز، است که با نام مستعار ماوریک (Maverick) شناخته می گردد. ماوریک، که در انگلیسی معنای شخصی غیرمتعارف و با استقلال فکری را می دهد، لقبی مناسب برای شخصیت اصلی قصه است. چون یکی از مسائل او این است که بلد نیست چطور از دستورات اطاعت کند و در مانورهای هوایی هر از گاهی کار خودش را انجام می دهد. البته به خاطر استعداد فوق العاده اش در پرواز معمولاً نتیجه خودسری هایش چندان فاجعه بار نیست، ولی این جلوی مواخذه شدنش از جانب مافوق هایش را نمی گیرد.
ماوریک به برترین آموزشگاه آموزش پرواز نظامی در آمریکا فرستاده می گردد که با نام تاپ گان شناخته می گردد (جالب اینجاست که این مکان واقعاً وجود دارد و برای کسانی که نقل قولی از این فیلم را در صحبت هایشان استفاده نمایند، جریمه ای 5 دلاری تعیین شده است!). در تاپ گان او با یک سری خلبان دیگر تعامل برقرار می نماید که برجسته ترین شان تام کازانسکی (Tom Kazansky) با لقب آیس من (مرد یخی) است. آیس من باحال ترین و خفن ترین عضو آموزشگاه است، در حدی که حتی نصفه شب در فضای بسته بار هم عینک آفتابی شیک اش را به چشم می زند (و انصافاً این عینک بدجوری به او می آید). علاوه بر این که او به میزان ماوریک در خلبانی ماهر است، برخلاف او بلد است چطور از دستورات اطاعت کند. بنابراین یک جورهایی از او بهتر است. بین این دو نوعی رابطه رقابت و روکم کنی پیش می آید و هردو سعی می نمایند خود را به عنوان برترین خلبان تاپ گان معرفی نمایند، ولی بین آن ها یک جور تنش هومواروتیک عجیب برقرار است که خیلی ها به حق از آن شوخی و میم ساخته اند و باعث می گردد نتوانید این رقابت را جدی بگیرید. یکی از بامزه ترین صحنه های فیلم موقعی اتفاق می افتد که آیس من به ماوریک می گوید که نمی تواند او را به عنوان هم رزم خود بپذیرد، چون او خطرناک است. ماوریک هم با برقی در چشم هایش می گوید: من خطرناکم و بعد آیس من با نیشخندی شیطنت آمیز هوا را گاز می گیرد!
روی کاغذ تاپ گان یک فیلم نظامی است و برای بازنمایی باکیفیت جنبه های نظامی آن کوشش زیادی انجام شده است (اساساً این فیلم با همکاری نیروی دریایی/هوایی آمریکا ساخته شده است و آن ها تجهیزات و مشاوره زیادی در اختیار سازندگان فیلم قرار داده اند)، ولی جو آن بیشتر شبیه انیمه های شونن (انیمه های مخصوص پسران نوجوان) است تا یک فیلم نظامی واقع گرایانه مثل غلاف تمام فلزی (Full Metal Jacket). پیرنگ فیلم پر است از کلیشه و کوشش هایی برای حس برانگیزی که یا تحت تاثیرشان قرار می گیرید، با بهشان پوزخند می زنید، مثل:
- قهرمان اصلی داستان که شخصیتی خوش تیپ، کاریزماتیک، کاربلد و همه چی تمام است و تنها ایرادش این است که حرف گوش نمی نماید
- قهرمان اصلی دوستی دارد که از لحاظ ظاهری/مهارتی در سطح پایین تری از او قرار گرفته است و صرفاً نقش حامی او را ایفا می نماید و برای او هسته احساسی ایجاد می نماید
- یک شخصیت باحال و خفن که نقش رقیب قهرمان را ایفا می نماید و با او تنش دارد
- دختری زیبا که پس از کمی کشمکش اغواگرانه به درخواست قهرمان پاسخ مثبت می دهد و تازه یک دل نه صد دل عاشقش هم می گردد
- یک اتفاق تراژیک که باعث می گردد اعتماد به نفس قهرمان خدشه دار گردد و بخواهد از قهرمان بازی استعفا دهد
- دریافت حمایت از دوستان و پی بردن به یک حقیقت/نکته مهم که باعث می گردد قهرمان دوباره اعتمادش را به دست آورد و با قدرت به میدان برگردد
- یک مشاخصه نهایی که در آن قهرمان خودش را اثبات می نماید و آخرش هم همه برایش هورا می کشند
- تنش با رقیب به خاتمه می رسد (آن ها به دوست هم تبدیل می شوند) و قهرمان هم به دختر موردعلاقه اش می رسد، تازه آن هم در شرایطی که آن دختر کار خفنش را در ایالتی دیگر رها می نماید تا با قهرمان باشد
همان طور که می بینید، تاپ گان مصداق شاخص فیلم های هالیوودی کلیشه ای است که بر اساس فرمول ساخته می شوند و هدف شان ارضای فانتزی های دیدنچی است. شاید تنها برگ برنده فیلم این باشد که سعی دارد این فرمول کلیشه ای را در بستری پیاده کند که تا زمان انتشار فیلم چندان به آن پرداخته نشده بود: درگیری های هوایی با جت جنگی. حقیقتاً این برگ برنده فیلم است و در زمان انتشارش هم تاثیر زیادی در باحال جلوه دادن نیروی هوایی داشت و احتمالاً باعث شد عده ای تحت تاثیر فیلم خلبان جت شوند. در زمان انتشار فیلم هم با این که منتقدان به درستی بازخورد ولرمی به فیلم نشان دادند، ولی صحنه های اکشن آن را به عنوان یکی از نقاط قوت فیلم یاد کردند.
با این که به شخصه به هنگام دیدنی فیلم می توانستم تشخیص دهم که صحنه های مربوط به درگیری هوایی خوش ساخت هستند (یا حداقل ساختن آن ها ماست اقتصادی نشده است، حداقل با توجه به استانداردهای زمانه)، ولی زیاد نتوانستم از این صحنه ها لذت ببرم، چون به خاطر استفاده از اصطلاحات هوانوردی و بعلاوه تدوین گیج نماینده دقیقاً نمی توانستم تشخیص دهم در صحنه چه اتفاقی دارد می افتد. البته به این واقف هستم که سر در نیاوردن از جزئیات صحنه های اکشن شاید مشکل خودم باشد، ولی اگر من، به عنوان بیننده معمولی، نتوانستم از این صحنه ها سر دربیاورم، احتمالاً دیدنچیان دیگری هم هستند که تجربه مشابه داشته باشند. هروقت صحنه های اکشن درگیری در هوا آغاز می شدند، ته دلم می خواستم که این صحنه زودتر تمام گردد و به فرایند عادی داستان برگردیم، چون درام روی زمین برایم از درگیری در هوا جالب تر بود.
یکی دیگر از عواملی که باعث شد نسبت به صحنه های اکشن بی تفاوت باشم این بود که در این صحنه ها ریسک خاصی وجود ندارد. بخش زیادی از صحنه های اکشن مربوط به مانورهای هوایی تمرینی در آموزشگاه هستند. اوج ریسک نهفته در این صحنه ها این است که آیا ماوریک می تواند پوز رقیبانش را به خاک بمالد و توجه مافوقش را جلب کند یا نه. خارج از این دغدغه نوجوانانه، این صحنه ها هیچ اهمیت یا سنگینی خاصی ندارند. البته درست است که در جریان آن ها اتفاقی تراژیک می افتد، ولی این اتفاق تراژیک چیزی نبود که انتظارش را داشته باشیم و برای همین چیزی از خسته نماینده بودن صحنه های قبل از خود را کم نمی نماید.
اساساً تاپ گان، با وجود جو قهرمانانه اش، شرور خاصی ندارد. در درگیری آخر فیلم ماوریک و دوستانش با جت های شوروی درگیر می شوند (دقت کنید که این فیلم موقعی ساخته شد که هنوز جنگ سرد در جریان بود)، ولی حتی نمی توان به شوروی به عنوان خطر یا تهدید اصلی فیلم نگاه کرد. چون غیر از همان صحنه آخر اثر دیگری از آن ها در فیلم هویدا نیست و به طور کلی کاملاً تعیین است که در دوران صلح به سر می بریم. به عبارت دیگر، با این که فیلم درباره نیروی هوایی است، ولی زمینه داستانی آن در دوره ای واقع شده که نیروی هوایی کار خاصی برای انجام دادن ندارد. برای همین بار درام فیلم روی مسائل شخصی و شاید حتی پیش پاافتاده می افتد: رقابت بین ماوریک و آیس من، رابطه عاشقانه ماوریک و کریس، ایجاد معما درباره این که چرا پدر ماوریک (که او هم خلبان بود) در سانحه هوایی کشته شد (معماسازی ای که جوابی تکان دهنده ندارد) و… این مسئله باعث شده صحنه های اکشن فیلم تا حد زیادی بی ربط به بار دراماتیک داستان به نظر برسند و در بیشتر مواقع شبیه یک جور پیغام بازرگانی وسط پیرنگ به نظر برسند تا بخشی از آن.
به طور کلی تاپ گان فیلمی است که اگر با بودجه پایین تری ساخته می شد و بازیگران اصلی اش اینقدر کاریزماتیک نبودند، به دست فراموشی سپرده می شد. ولی با وجود تمام ایرادات و کاستی ها فیلم روح دارد و خودش را در دلتان جا می نماید. پیروزیت تجاری فیلم و راه پیدا کردن آن به فرهنگ عامه آمریکا (خصوصاً از راه تکه کلام ها و موسیقی متن پرطرفدار فیلم) باعث شد که به ماندگاری برسد و از خود میراثی به جا بگذارد، میراثی که در نهایت باعث شد 36 سال بعد برای آن دنباله ای ساخته گردد که طبق تمام شواهد و قرائن فوق العاده از آب درآمده است. برای یک فیلم اکشن سبک سرانه این اصلاً دستاورد بدی نیست.
منبع: دیجیکالا مگ