روایتی ناب از خانه استاد سایه و نگرانی های او برای ارغوان ، ماجرای درد و دل ابتهاج با درخت ارغوان چه بود؟
به گزارش وبلاگ آریابلاگ، در بخشی از کتاب آمدیم خانه نبودید، تبادل نظریی کوتاه با استاد هوشنگ ابتهاج در رابطه با خانه اش در تهران منتشر شده است و استاد در این تبادل نظر کوتاه گفته بود: درباره درخت ارغون هم من چه می توانم بکنم وقتی خانه متعلق به من نیست. من تها نگران آن درخت هستم و کاری از دست من بر نمی آید، تنها نگران درختم.همین.
به گزارش وبلاگ آریابلاگ، خانه ابتهاج و درخت ارغوان ساکن در این خانه همیشه مورد توجه علاقمندان به استاد سایه بود و پس فوت او، کم نبودند افرادی که از گوشه و کنار کشور برای تماشا ارغوان و عزاداری زیر سایه این درخت راهی خیابان تقوی شدند.
اکنون نیز مدیرعامل شرکت توسعه فضاهای فرهنگی شهرداری تهران اعلام نموده است که در حال آنالیز شرایط خانه مرحوم ابتهاج در تهران هستند: این خانه در خیابان فردوسی واقع شده است اما مالکیت آن متعلق به شرکت سیمان تهران از شرکت های زیر مجموعه بنیاد مستضعفان است. در حال حاضر کارشناسان از این ملک بازدید نموده اند و مکاتبات به تازگی با شهردار صورت گرفته است و منتظر دستور شهردار هستیم.
یکی از روایت های ناب از خانه سایه، مربوط به کتاب آمدیم خانه نبودید نوشته نسرین ظهیری است که با قلمی گیرا این خانه معروف در شهر تهران را معرفی نموده است.
در بخشی از این کتاب آمده است: دفتر کارخانه سیمان تهران با درهای گشاده و تابلوهای متعدد آخر کوچه نشسته و نگهبان با هزار من ومن بالاخره به کوچه کوتاه و قدیمی با خانه ای با پنجره های رنگی و آجرنمای قرمزرنگ اطمینانمان می دهد که اینجا خانه ابتهاج است، خانه سایه.
خانه دو طبقه، پنج درهای رو به حیاط دارد با پلکان دوربرگردانی و کف چوبی، دفتر سیمان هگمتانه.
خانه هوشنگ ابتهاج دفتر شرکت سیمان فروشی است و کارمندانی که با تجارت سیمان سر و کار دارند در اتاق های طبقه دوم پشت به پنجره هایی با شیشه رنگی نشسته اند و فاکتور سیمان می برند از این اتاق به آن اتاق و امضا می نمایند. از پشت در بزرگی که به بالکن مربوط می گردد، آسمان پیداست و سرشاخه درخت زمستان زده بی بار و برگی. ارغوان همینجاست.
نویسنده در بخشی از کتاب به صحبت های رئیس وقت شرکت سیمان اشاره نمود و نوشت: آقای ابتهاج خودش حواسش به این درخت هست، هر سال دو سه نفر آدم را می فرستد اینجا و سراغ ارغوان را می گیرند. آنها می گویند که آمده اند حال و احوال ارغوان را بپرسند. جایگاه برمی دارند و می برند در حیاط و کنار درخت می نشینند و با درخت صحبت می نمایند. باور کنید جدی می گویم، احوالات جناب ابتهاج را می دهند به درخت و احوالات درخت را و شرایطش را می برند برای ایشان تعریف می نمایند. ما به این کارها عادت نموده ایم.
نویسنده در آن موقع و در تماس تلفنی با استاد ابتهاج کوشش می نماید، ناگفته هایی از این خانه را مطرح کند:صدای خسته هوشنگ ابتهاج از ینگه جهان در یک لحظه تغییر می نماید. هوشنگ ابتهاج از همان ابتدا تأکید می نماید که حاضر به مصاحبه نیست. اما نام خانه و ارغوان را که می آورم سکوت می نماید و سکوت....درباره درخت ارغون هم من چه می توانم بکنم وقتی خانه متعلق به من نیست. من تها نگران آن درخت هستم و کاری از دست من بر نمی آید، تنها نگران درختم.همین.
منبع: همشهری آنلاین