جشن تولد خبرنگاران
به گزارش وبلاگ آریابلاگ، بزرگداشت هر سرشروعی، احترام به تمام زحماتی است که برای به ثمر رسیدن آن انجام داده ایم. به خصوص اگر آن شروع، حالا به رشد رسیده باشد و بتوانیم نتیجه آن را ببینیم. در 4 خرداد 1402، ما در کنار همکاران، تعدادی از لیدرها و بعضی از همسفرانمان، ورود به هجدهمین سال فعالیت خبرنگاران را جشن گرفتیم. در اینجا بیشتر درباره این رویداد و وقایع آن برایتان گفته ایم.
دعوت از مهمانان جشن تولد وبلاگ آریابلاگ
حدود دو هفته پیش از روز جشن تولد وبلاگ آریابلاگ، دعوت از مهمان ها شروع شد. قرار بود مهمانی در یک منطقه خوش آب و هوای اطراف تهران، به صرف عصرانه و شام، به همراه چند فعالیت مجذوب نماینده و مهیج، برگزار گردد.
برای این جشن، طی تماس تلفنی و ایمیل، دوستان زیر دعوت شدند:
- همکاران ستادی وبلاگ آریابلاگ که در دفتر مشغول به کار هستند. دوستانی که شاید فقط صدای آنها را از پشت تلفن شنیده باشید و یا با توجه به حوزه فعالیت هایشان (مانند عملیات، حسابداری، فراوری محتوا و...) در جریان تمام کوشش ها و خدمات شان نباشید.
- بعضی از تور لیدرهای وبلاگ آریابلاگ که در روز موعود، مسئول اجرای سفرهای دیگر نبودند و افتخار میزبانی از آنها را داشتیم.
- تعدادی از همسفران وبلاگ آریابلاگ که حالا از برترین دوستان مان شده اند.
- در نهایت شرکا و خانواده اعضای وبلاگ آریابلاگ که همگی برای ما بسیار مهم هستند و از بودن شان در کنار خود بسیار خشنود بودیم.
جشن تولد وبلاگ آریابلاگ چگونه شروع شد؟
4 خرداد 1402، کمی قبل از ساعت 2 ظهر، خودمان را به میدان ونک رساندیم. همان نقطه ای که بسیاری از تورهای وبلاگ آریابلاگ حرکت شان را از آن شروع می نمایند و به سمت کشف تجربه های نو می روند. برای تولد وبلاگ آریابلاگ، 3 اتوبوس تدارک دیده شده بود تا تمام مهمانان، با هم به سمت مقصد رهسپار شوند و در ضمن از کنار هم بودن بیشتر لذت ببرند.
با توجه به برنامه ریزی دقیق آقای شادفر (مدیرعامل و بنیان گذار وبلاگ آریابلاگ) و تیم عملیات، خیلی زود همه مسافران به اتوبوس هایی که از قبل برایشان مشخص شده بود رفتند و سفرمان شروع شد.
در مسیر چه کردیم؟
از آنجا که ساعت حرکت مان پس از سرانجام ساعت کاری بود و احتمال داشت خیلی از همسفران فرصت صرف نهار را پیدا ننموده باشند، در اتوبوس ها با ساندیچ های خوشمزه (کوکو سبزی، کتلک و الویه)، به همراه شربت های خوش طعم ایرانی، پذیرایی انجام شد. این وعده غذایی سالم و مجذوب نماینده، انرژی گروه ها را بیشتر کرد و از سوی دیگر، تازه شدن ملاقات دوستان قدیمی، جوی شاد و عالی به اتوبوس ها بخشید. آنقدر در راه گفتیم و خندیدیم که زمان به سرعت گذشت و به مقصدمان رسیدیم.
تولد وبلاگ آریابلاگ کجا بود؟
حالا ماجراجویی ما شروع می شد و به لطف خوش ذوقی مدیران وبلاگ آریابلاگ و کوشش تیم عملیات و پشتیبانی، قرار بود عصری عالی را در مزرعه خورشید بگذاریم. این مزرعه که در دماوند و 4 کیلومتر پس از گیلاوند واقع شده است، یک مجموعه کامل از رویدادها، تجربه ها و اتفاق های خاص است.
برای آنکه بتوانیم بیشتر از امکانات استفاده کنیم، به سه گروه تقسیم شدیم و هر کدام به سمت جاذبه ای رفتیم. بعضی با اسب ها، در دشت های سبز و فراخ مزرعه گردش کردند. بعضی سوار تراکتور شدند و با گذر از تپه های پر گل، به کافه ای در میان درختان گردو رسیدند و با چای آتیشی پذیرایی شدند. عده ای هم از پل معلق گذشتند و با سرسره آلپاین یا سرسره کوهستان، بالا رفتن آدرنالین را تجربه کردند.
با هماهنگی های اجرا شده، جای گروه ها عوض می شد تا همه بتوانند تمام این تجربه ها را داشته باشند و امکانات مزرعه خورشید، در اختیار تمام مهمان ها قرار بگیرد.
در کنار تمام این ها، مهمانان می توانستند از محل نگهداری حیوانات بازدید نمایند، تجربه پختن نان را داشته باشند و در نمایی بی نظیر با بلندای کوه دماوند، عکس بگیرند.
چمدانی شیرین، پر از خاطره
دیگر هوا تاریک شده بود که همگی به سمت رستوران مزرعه خورشید حرکت کردیم. در اینجا قرار بود مراسم تولد وبلاگ آریابلاگ برگزار و با عصرانه و شام، از مهمانان پذیرایی گردد. نخست شیرینی، میوه های رنگارنگ و شربت های طبیعی، خستگی را از تن مسافران بیرون کرد. بعد آقای شادفر، برایمان از وبلاگ آریابلاگ، همراهان آن و مسیری که تا امروز طی نموده است، گفتند.
ایشان از دوستان عزیزشان، آقایان سیامک دانایی و علی شجاعی گفتند که در شروع و رشد وبلاگ آریابلاگ نقشی کلیدی و مهم داشته و دارند. سپس از همسر و فرزندشان که با صبوری، رشد وبلاگ آریابلاگ را باعث بودند، تشکر کردند. پس از آن از خواهر آقای شادفر که سال ها در دفتر وبلاگ آریابلاگ وظایف مهمی را بر عهده داشتند، یاد شد.
با گذر این لحظات شیرین، کیک تولد وبلاگ آریابلاگ آورده شد. کیکی شبیه یک چمدان که روی آن برچسب هایی از کشورهای گوناگون نقش بسته بود و به نوعی نماد سفر و خلق خاطرات شیرین بود.
با فوت کردن شمع 17 سالگی، وبلاگ آریابلاگ رسما وارد 18 سال شد و جشن اصلی، با موسیقی زنده شروع شد.
به وقت شام و عکس های یادگاری
جشن بیش از 1 ساعت طول کشید و بعد با شام از مهمانان پذیرایی شد. پس از آن هم کیک و چای آورده شد تا شیرینی جشن تولد وبلاگ آریابلاگ، آخرین طعمی باشد که از این جشن عالی در خاطرات مان باقی خواهد ماند. با اتمام شام و چند موسیقی خاطره انگیز دیگر، با هم عکس های یادگاری گرفتیم و حوالی ساعت 11 شب به سمت اتوبوس ها حرکت کردیم.
پیش به سوی خانه
برای برگزاری هر چه بهتر این جشن تولد، وبلاگ آریابلاگ سه تا از برترین راننده های اتوبوس، از بین برترین ها را انتخاب نموده بود. به همین علت می دانستیم که در امنیت و سلامت کامل به خانه می رویم. در نتیجه از فرصت دو ساعته که در اتوبوس داشتیم، برای استراحت و گپ و گفت های محبت آمیز استفاده کردیم. تا وقتی که به میدان ونک رسیدیم و با خاطراتی ناب و دوست داشتنی از همدیگر خداحافظی کردیم. داستان تولد وبلاگ آریابلاگ اینجا تمام شد اما قصه کوشش های ما، سرشروعی نو پیدا نموده است. چرا که بیش از پیش، خود را در کنار شما، یک خانواده می دانیم. خانواده ای که شادی و سعادتش آرزوی ماست و از گذراندن لحظات عمرمان در کنار آنها، احساس غرور داریم.
منبع: دالاهو